خلاصه کتاب مسخ
خلاصه کتاب

خلاصه کتاب مسخ

 

خلاصه خلاصه کتاب مسخ برای کسانی که به مطالعه علاقه دارند، ولی زمان برای کتاب خواندن ندارند….

داستان کتاب مسخ درباره پسری با پیشه تجارت است که یک روز صبح بعد از بیدار شدن متوجه می‌شود به یک هیولای شاخدار تبدیل شده است و ماجرا از همان جا شروع می‌شود.
خانواده گرگوار سامسا نگران از اینکه چرا پسرشان برای رفتن به سرکار از اتاق خود خارج نمی‌شود و می‌پندارند که او ناخوش احوال است، در صورتی که در چند سال اخیر او هیچ وقت بیمار نشده و هیچ تاخیری برای رسیدن به سرکار نداشته است.
بیرون نیامدن و قفل بودن اتاق گرگوار تا جایی پیش می‌رود که معاون رئیس او به خانه آنها می‌آید تا علت نرفتن سرکارش را جویا شود.
در این حین به علت اصرار خانواده و معاون رئیس، گرگوار مجبور می‌شود از اتاق خارج شود که با این کار همه متوجه می‌شوند چه اتفاقی برای او پیش آمده‌ است و البته دیگر تلاشی برای رهایی او از این وضعیت نمی‌کنند، حتی از خبر کردن پزشک هم منصرف می‌شوند.

دنیای گرگوار محدود به اتاقش شده بود، فقط خواهرش گاهی برای او غذایی پشت در می‌گذاشت، هر چند با وضعیتی که داشت امکان خوردن غذا برای او خیلی سخت شده بود یا اینکه غذاها باب میلش نبود.
ماه‌ها می‌گذشت که گرگوار به شکل هیولا درآمده بود، خانواده‌اش‌ کم‌کم وسایل او را از اتاقش خارج کردن تا اون راحت‌تر بتواند  روی دیوار و سقف حرکت کند. سپس به این فکر افتادن از دست این هیولا یا همان جانور شاخدار خلاص شوند؛ زیرا موجب دردسر آنها شده بود و همه اعضای خانواده از او وحشت داشتند، باورشان نمی‌شد که او پسرشان باشد.

همچنین تمام کسانی که به آن خانه رفت و آمد می‌کردند، به محض مشاهده‌ چنین جانوری از آنجا ‌می‌رفتند.
از آن جهت هم که گرگوار دیگر نمی‌توانست مثل قبل حامی خانواده باشد، برای مثال کرایه خانه‌ای که در آن ساکن بودند، توسط او پرداخت می‌شد و تامین کننده اصلی هزینه‌های خانواده بود، تصمیم گرفتند با رفتن از آن خانه که توانایی پرداخت کرایه او را نداشتند،
خود را از دست پسر هیولا شده‌شان راحت کنند.
وقتی که گرگوار از تصمیم خانواده خود آگاه شد، تصمیم گرفت با نخوردن غذا به زندگی خود پایان دهد، بنابراین یک روز صبح که خدمتکار در حال تمیز کردن اتاق او بود، خبر از مرگ جانوری داد که مانند یک موش به جاروی او گیر کرده بود.
اهالی خانه از مرگ او ناراحت نشدن و پدرش بیان کرد که او خیلی وقت بود غذا نمی‌خورد، به همین علت مرد.
جریان زندگی برای خانواده سامسا ادامه داشت و ‌خوشحال بودند‌ از اینکه برای خود کار پیدا کردند و از آن خانه می‌روند.

فرانتس کافکا نه در حین نوشتن کتاب مسخ و نه بعد از آن هیچ گاه درباره اینکه چرا پسر تاجر ناگهان به یک هیولای شاخدار تبدیل شد، سخن نگفت،‌ اما بیان کرد گرگوار زمانی که دیگر برای خانواده‌اش منفعت مالی نداشت، به عنوان یک جانور بی‌مصرف کنار گذاشته و رها شد…

پیشنهاد ویژه: خرید کتاب مسخ با تخفیف ویژه

خلاصه کتاب مسخ در ذوزنقه بوک

ذوزنقه بوک کتاب‌هایی با موضوع روانشناسی و داستان از برترین نویسندگان ایرانی و جهان را به قلم طاهره میرصفی خلاصه می‌کند تا هم برای کسانی که وقت مطالعه ندارند، مفید باشد و هم علاقه‌مندان به کتاب بهتر و با آگاهی بیشتر بتوانند کتاب مورد نظر خود را خریداری کنند.

برای خرید کتاب‌های روانشناسی یا داستان فقط کافی است به فروشگاه محصولات ذوزنقه مراجعه کنید یا اینکه می‌توانید از طریق شماره تلفن 02188350224 کتاب مورد نظر خود را سفارش دهید تا در کوتاه‌ترین زمان ممکن برای شما ثبت و ارسال شود.

برای اطلاع از کتاب‌های جدید و تخفیف‌های ویژه نیز می‌توانید شبکه اجتماعی ذوزنقه را دنبال کنید.

Leave a Reply