توضیحات
خیال کردم داره یواشکی بین بوتههای گلهای وحشی ورجه و وورجه میکنه؛ تازه با همون گلها، یه تاج گل درست کرده بود و گذاشته بود روی سرش. انگاری که خانوم خرگوشه هنوز دلش شیطنت میخواست و بازیگوشی. دلش میخواست یه خرگوش کوچولوی شیطون باشه که تا همیشه بین بوتهها بدوئه و بازی کنه. برای همین لوله تفنگم رو آوردم پایین و بیخیال شکار شدم. آخه فکر میکنم آرزوی خانوم خرگوشه خیلی آرزوی قشنگیه!